درآمد
نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد و امور ايثارگران و عضو سابق دفتر امام، به رغم اتخاذ سيره و روشي مبتني بر مسالمت و اعتدال، از ابتداي پيدائي موج مسموم خاطره نويسي عليه امام (ره) و فرزندش، از نخستين چهره هائي بود كه در مصاحبه مبسوطي با روزنامه كيهان، به اين تشكيكها و شبهات پاسخ داد. او كه با آرامش و اعتدال در تمامي عرصه هاي مبارزه و انقلاب حضور داشته است، موكدا بر اين نكته پاي مي فشرد كه نبايد راه را براي امواج تخريبي گشود.
او در اين گفت و گو، نكات مهم و ناگفته اي را از حوادث شاخص سالهاي پاياني حيات امام نقل كرده است كه دستمايه پژوهندگاني تواند بود كه دغدغه تفحص در اين مقطع از تاريخ معاصر را دارند. آقاي رحيميان چون هميشه، با نهايت دقت به بازخاني متن مصاحبه پرداخته و آن را براي ما ارسال كرده اند.
از نخستين آشناييهاي خود با مرحوم سيد احمد آقا خاطراتي را نقل كنيد.
از هنگامي كه به قم مشرف شدم و اساسا با عشق زيارت امام(ره) طلبه شدم و به قم آمدم تا سال 44 كه حضرت امام(ره) از تركيه به نجف منتقل شدند و من هم از ايران فرار كردم، با آن كه با مرحوم حاج آقا مصطفي بسيار نزديك بودم و به منزلشان رفت و آمد داشتم، مرحوم حاج سيد احمد آقا را نديده بودم. خيلي وقتها بسياري از اعلاميه ها را مي رفتيم منزل حاج آقا مصطفي و دريافت مي كرديم، ولي الان كه فكر مي كنم، در آن فاصله، خاطره اي از رؤيت احمد آقا يادم نيست و طبعا با ايشان آشنايي نداشتم. تا زماني كه به نجف مشرف شدند و ما از نزديك با ايشان آشنا شديم و خيلي سريع، رفاقت صميمانه اي پيدا كرديم، به گونه اي كه مثلا در يكي از ايام، ايشان بنده را با مرحوم حاج اصغر آقا كني براي ناهار دعوت کردوناهار را هم مادرشان از همان غذايي كه براي حضرت امام(ره) درست كرده بودند، براي سه نفر قابلمه كوچكي را از غذا پر كردند و مرحوم حاج سيد احمد آقا قابلمه و سفره اي را برداشت و با هم به كوفه رفتيم. در قسمت شمالي شهر كوفه، در كنار شط، نزديك منطقه اي به نام قصر ملك نشستيم ناهار خورديم. ما مهمان احمد آقا بوديم، اما چيزي كه برايمان لذتبخش بود، اين بود كه از غذايي كه براي امام (ره) و در خانه ايشان پخته شده بود، تناول مي كرديم.
غذا چه بود؟
طبق معمول پلو و عدس با خرما. البته سياحت آن روز چندان هم پايان خوشي نداشت.
چرا ؟
مشغول تناول غذا بوديم كه يك نفر خبر آورد كه محسن آقاي زنديه در شط غرق شده است. ما خيلي سريع سفره را جمع كرديم و شتابزده به طرف جسر كوفه، يعني جايي كه محسن آقا غرق شده بود، حركت كرديم.
حاج احمد آقا هم با شما آمدند؟
بله، با مرحوم حاج اصغر آقاي كني و حاج احمد آقا به آنجا رفتيم. به هر حال جنازه محسن آقاي زنديه پيدا نشد تا چند روز بعد كه در چند فرسخي جنوب كوفه، نزديك يكي از شهرهايي كه بعد از كوفه به طرف جنوب بود، جنازه را پيدا كردند و آوردند. البته جنازه متلاشي شده، چون تابستان و هوا گرم بودو بعد هم او را در وادي السلام دفن كردند. مرحوم زنديه از طلاب خوب تهراني بود كه تازه به نجف آمده بود.
آيا مرحوم سيداحمدآقا در آن سفر براي درس خواندن آمده بودند يا براي ديدار از امام (ره)؟
بيشتر براي ديدن امام (ره) آمده بودند و لذا مدت زيادي در نجف نماندند.
در اين اولين برخورد، چه ويژگيهايي در ايشان توجه شما را جلب كرد؟
در آن دوران هم ما جوان و شايد هفده، هيجده ساله بوديم و هم ايشان تقريبا همين سنين را داشت. ويژگيهاي بارزي چون شور وحال دوره نوجواني و به ويژه فرزند امام (ره) بودن، در ارتباط با ايشان براي ما بسيار ارزش داشتند. ما آن چنان عشقي به امام(ره) داشتيم كه ديوار كاهگلي منزل حضرت امام (ره) در محله يخچال قاضي قم را هم مي بوسيديم و ازمشاهده اش لذت مي برديم و اشك مي ريختيم. طبيعتا حاج احمد آقا به عنوان فرزند امام (ره) كه تازه هم وارد لباس روحانيت و دروس حوزوي شده و در زندگي، مسير امام (ره) را براي خودش انتخاب كرده بود، براي ما جاي خودش را داشت و بسيار محبوب و دوست داشتني بود، يعني ما در آن شرايط، بيشتر جنبه هاي عاطفي و ارتباط با حضرت امام (ره) برايمان مهم بودند.
شما به هر حال با انگيزه هاي سياسي از ايران فرار كرده و به نجف مشرف شده بوديد. با توجه به گرايشات سياسي حضرت امام (ره) و علاقه شما به شخص ايشان و منش و روششان، گرايش خود را به حاج احمد آقا چگونه تحليل مي كنيد؟
طبيعي بود كه حاج سيداحمدآقا از نظر همسويي با حركت حضرت امام (ره) و علاقمندي به نهضت، همچون حاج آقا سيد مصطفي و از نگرش سياسي بسيار خوب و منطبق با خط حضرت بود، بايد موجب حيرت مي شد، ما كه در هيچ يك از مراحل، كمترين تفاوتي در شيوه و روش ايشان و مرحوم حاج آقا سيد مصطفي در پيروي از سيره امام(ره) نمي ديديم و لذا هنگامي كه حاج سيد احمد آقا به نجف آمدند، دوستيشان با همان طيف جوانان عاشق امام (ره) شكل گرفت. به همين دليل هم ما خيلي سريع با هم آشنا و صميمي شديم.
ملاقات بعدي شما با ايشان چه موقع پيش آمد؟
آن دوران گذشت تا زماني كه ما به ايران آمديم و امام (ره) در جماران مستقر شدند و ارتباط بسيار نزديك و مستمر ما با حاج احمد آقا از اينجا شكل گرفت.
از سفرهاي بعدي ايشان به نجف، خاطره اي به يادتان نيست ؟
خير، اين ديگر اواخري بود كه ما از نجف به كويت رفتيم و ديگر نتوانستيم به عراق برگرديم. در آن مقطع بود كه حاج احمد آقا آمد و طبعا بيشتر هم ماندگار شد تا آخرين سفري كه با امام (ره) همسفر شد به طرف مركز كويت و بعد هم پاريس.
پس از بازگشت به ايران چه كرديد؟
بايد يك نكته را عرض كنم كه ما هميشه عادت كرده بوديم همراه دوران غربت امام (ره) باشيم. لذا وقتي كه امام (ره) به ايران برگشتند، نزديك مدرسه علوي، در دفتري در ارتباط با نامه هايي كه براي حضرت امام(ره) مي آمد، با آقاي رسول محلاتي همكاري داشتيم و آن ازدحام فوق العاده اطراف حضرت امام (ره) و اقامتگاه ايشان ايجاب مي كرد كه ما خيلي در آن فضا وارد نشويم. اين روال معمول ما بود. همراه امام (ره) به قم هم رفتيم. آنجا ديديم كه امام (ره) خيلي دوستدار و عاشق دارند، بعد از چند ساعتي كه در قم بوديم و به اصفهان رفتيم و چند ماهي آنجا مانديم.
كي برگشتيد ؟
موقعي كه حال جسمي حضرت امام (ره) وخيم شد و ايشان را به تهران بردند. هنگامي كه در امامزاده قاسم، خيابان دربند بودند و اتفاقا نزديك ايام نوروز بود، خدمتشان رفتيم و در اينجا بودكه مجددا از ما خواستند مسئوليتهايي را بپذيريم. اتفاقا در آن روز از محمد حسنين هيكل نامه اي براي حضرت امام(ره) آمده بود و دادند كه من ترجمه كنم. به فارسي ترجمه كردم و تحويل دادم. خط من براي حضرت امام (ره) يادآور دوره نجف بود كه در آنجا چيزهايي را مي نوشتم يا پاكنويس مي كردم، به همين مناسبت آقاي رسولي كه نزد امام(ره) رفت و برگشت، گفت، شما بايد اينجا بمانيد.»
ما با پدرمان از اصفهان آمده بوديم، لذا ناچار بوديم با هم برگرديم. بعد كه از اصفهان برگشتيم، امام(ره) به جماران منتقل شده بودند كه به آنجا رفتيم و خاطراتش مفصل است و در زمره خاطرات مربوط به حضرت امام (ره) قرار مي گيرد.
نقش حاج احمد آقا در بازسازي دفتر حضرت امام (ره) در دوران پس از انقلاب و زماني كه مراجعات بسيار زيادي وجود داشت، چقدر بود. حضرت امام (ره) خودشان چقدر حوزه هاي مختلف سياسي و مالي و غيره دفتر را ساماندهي مي كردند و حاج احمد آقا چقدر در اين حيطه فعاليت و تأثير داشتند؟
دفتر حضرت امام (ره) در اوايل كار گسترده نبود. در ايامي كه ما در اوايل انقلاب انتقال حضرت امام (ره) به جماران به دفتر ايشان ملحق شديم، كل دفتر عبارت از چهار اتاق سه در چهار و شايد هم كمتر بود. يك اتاق آبدارخانه و يك اتاق هم تلفنخانه بود كه مرحوم فريدنيا در آنجا بود و حاج احمد آقا هم هر وقت به اين طرف مي آمد، در همان اتاق مي نشست. اتاق سوم اتاق آقاي صانعي و انصاري بود و اتاق چهارم اتاق آقاي رسولي محلاتي و بنده و مرحوم شهيد سليمي بود. اوايل به صورت نوبتي آنجا مي مانديم و بعد امام (ره) فرمودند كه به صورت ثابت آنجا باشيم و ما هم منزل را به جماران منتقل كرديم و ماندگار شديم. به هر حال كل دفتر ما عبارت بود از همين چهار اتاق و كاركنان آن هم هفت هشت نفر بيشتر نبوديم كه آبدارچي و كاركنان خدماتي را هم در بر مي گرفت. بعدا يكي دو تا دكتر بر اساس شيفت مي آمدند كه در دو اتاق بالاي حسينيه اقامت كردند. بعدها خود ما هم منتقل شديم به آنجا. در دو طبقه بالاي حسينيه، ما بوديم و آقاي رسولي، بالاي آن هم دكترها بودند. بنابراين از نظر سيستم اداري، چيز گسترده اي نبود. انبوه نامه ها و وجوهات شرعيه اي را كه مي آمد، صدور قبوض و حساب و كتاب كردنش به عهده ما سه نفر يعني من و شهيد سليمي و آقاي رسولي بود و مرحوم حاج احمدآقا هم در كار ما دخالتي نمي كرد. در اول كار از جهت دريافت وجوهات، آقاي رسولي با امام (ره) در ارتباط بود و بعد از چند ماهي، بنده هم طبق دستور حضرت امام (ره) به ايشان ملحق شدم و در واقع در ارتباط با مسائل مالي يك هيئت سه نفره از آقاي رسولي، آقاي صانعي وبنده شكل گرفت.
اوايل آقاي رسولي دريافتها و آقاي صانعي پرداختها را انجام مي دادند و بعد از تشكيل هيئت سه نفره در سال 60، هر روز بايد در مورد مهر شدن قبوض و وجوهات خدمت امام (ره) مي رسيديم. در مورد نامه ها و ارائه گزارشها و فهرست نامه ها، اوايل خود نامه ها را خلاصه نويسي مي كرديم و خدمت امام (ره) مي داديم و بعدها فهرست نامه ها را مي داديم و امام (ره) از ميان آنها بعضي را مي خواستند كه مطالعه كنند. حاج احمد آقا دراين امور دخالتي نمي كرد و سعي داشت حتي الامكان از مسائل مالي و دريافت و پرداخت ها دوري كند و هيچ دخالتي نداشته باشد و ما مستقيما زير نظر حضرت امام (ره) كار مي كرديم. مسائل مديريتي دفتر به اين شكل، جمع و جور و كوچك بود. از طرف ديگر ملاقاتهاي حضرت امام (ره) و تنظيم برنامه آنها بود كه بيشتر خود حاج احمد آقا و احيانا بعضي از آقايان ديگر نقش داشتند. مي خوام عرض كنم كه دفتر اساسا طول و عرض آن چناني نداشت كه رئيس و مرئوسي داشته باشد، يعني حاج احمد آقا خودش را حتي رئيس دفتر هم نمي دانست. اعضاي دفتر مستقيما مسائل را با خود امام (ره) مطرح مي كردند و حاج احمد آقا هم گاهي در جريان امور قرار مي گرفت، گاهي راهنمايي مي كرد و نقشي را در حاشيه ايفا مي كرد و هيچ داعيه اي مبني بر دخالت در برنامه هاي ما نداشت. البته اين درمورد مسائل دفتر بود، اما در حيطه مسائل نظام، عمده ارتباط با نظام بود، معتمد و رابط حضرت امام (ره)، حاج احمد آقا بود و در مسائل كلان نظام، نقش اول را ايفا مي كرد. حالا ممكن بود حضرت امام (ره) بعضي از مسائل جزئي را به ما بگويند، مثلا فرض بفرماييد مرحوم آيت الله آقاي مهري، نماينده امام (ره) در كويت بود كه اخراجش كرده بودند، ايشان رفته بود نزد امام (ره) و مطلبي را درباره يك روحاني كه او را خلع لباس كرده بودند، خدمت امام (ره) گفته و او را معرفي كرده بود. امام (ره) به حقير فرمودند،« به آقاي موسوي اردبيلي بگوييد اگر كسي در خدمت آن رژيم نبوده است، حالا اگر يك وقت خطائي هم كرده است نبايد به شيوه سلبي با او برخورد كرد.» كه من زنگ زدم مطلب را به آقاي موسوي اردبيلي گفتم و يا گاهي مي گفتند به آقاي مهندس موسوي مثلا اين مطلب را بگوييد يا چنين مقولاتي. مسائل اساسي مربوط به نظام و جنگ را از طريق احمد آقا ابلاغ مي كردند. امام (ره) خودشان طبقه بندي بسياردقيقي داشتند.
مسائل بسيار مهم را خودشان مستقيما مباشرت داشتند، خودشان احضار مي كردند و خودشان مي گفتند. مسائلي هم كه با پيغام دادنها و ابلاغ پيامها، انجام شدني بودند. طبعا حاج احمد آقا به عهده داشتند. نكته اي كه مي خواهم در اينجا عرض كنم اين است كه نكته كه ما در طول حيات حاج احمد آقا ديديم اين بود كه ايشان واقعا مورد اعتماد حضرت امام (ره) بود. دليل هم داشت و آن دليل هم اين بودكه حاج احمد آقا هيچ وقت در قبال حضرت امام (ره) و رأي ايشان براي خودش و نظر خودش و وجود خودش هيچ شأني قائل نبود، بلكه بر عكس، همه وجودش، جوش و خروش و تپش قلبش براي اجراي دستورات امام(ره) در اولين فرصت و بدون فوت وقت بود. امام (ره) اشاره اي مي كردند، در همان لحظه، هر وقتي و در مقابل هر كسي كه مي خواست باشد، پيگير قضيه مي شد. ايشان قبل از آنكه فرزند امام (ره) باشد، معتمد امام (ره) بود، امين امام (ره) بود، ولي چون فرزند ايشان هم بود، اين خودش از عوامل مثبته بود، زيرا بيشترين انس را در درون زندگي حضرت امام(ره) با ايشان داشت، لذا اين ارتباط بسيار سهل تر از غير حاج احمد آقا برقرار مي شد. حاج احمد آقا در اكثر اوقات با امام (ره) زندگي مي كرد و كمتر از امام جدا بود. بعدا عرض خواهم كرد كه احمد آقا در زندگي، هيچ چيزي براي خود فراهم نكرد. دراين مدت، تنها يك اتاق را مماس به محل دفتر امام (ره) ساخت كه هميشه در نزديك ترين نقطه به امام(ره) باشد، با اين كه منزل ايشان هم كه مال خودشان نبود، در نزديكي اقامتگاه امام (ره) بود، ولي اين اتاق را هم درست كرد كه هميشه در دسترس و پا به ركاب و آماده پيگيري دستورات امام (ره) باشد.
در سالهاي اخير، جرياني كه جرئت رويارويي مستقيم با حضرت امام (ره) را ندارد، اين شيوه را در پيش گرفته است كه چنين القا كند كه حضرت امام (ره) در سالهاي آخر عمر، به ويژه در رويدادهاي بزرگ، تحت تأثير حاج احمدآقا بودند. شما كه از نزديك شاهد همه مسائل بوديد، اين رويكرد را چگونه تحليل مي كنيد.
دفتر را كه عرض كردم احمد آقا دخالت نمي كرد. البته تمام كساني كه در دفتر بودند، بعد از امام (ره) بيشترين احترام را براي احمد آقا قائل بودند. سئوال شما را مي توان به اين شكل مطرح كرد كه اساسا چه چيزهايي در اختيار احمد آقا بود و يا از ناحيه امام (ره) به ايشان تفويض شده بود. مي خواهم عرض كنم كه يك چيزهايي به طور طبيعي قابل تفويض هست. امام (ره) خيلي چيزها را هم به ما تفويض كرده بودند. هر روز افراد زيادي به ما رجوع و وجوهات پرداخت مي كردند و ما بر اساس يك شاخص و معيار شخصي، مي دانستيم كه بخشي را بايد به روحانيون و وكلاي امام (ره) تحويل بدهيم كه كه صرف مخارج محلي بكنند و اين كاري است كه همه مراجع به طور طبيعي به دفاتر و يا وكلاي خود تفويض مي كنند. اگر منظور از تفويض و اعتنا و اعتماد كردن از اين نوع باشد، حضرت امام (ره) به هر يك از افراد در حد خودشان اعتماد داشتند، مثلا اگر حاج عيسي مي گفت، «آقا! اين استكان نجس است.» براي امام (ره) قابل قبول بود. اگر ما مي گفتيم فلان شخص براي اين كه اجازه امور حسبيه برايش صادر شود، آدم موثقي است، براي امام (ره) قابل قبول بود، چون اين در نيا امر متعارفي است كه وقتي دو نفر آدم ثقه، كسي را تأييد كنند، مي شود برايش اجازه امور حسبيه صادر كرد. اگر منظور از اعتماد كردن، اين نوع مسائل باشد، احمد آقا در جاي خودش معتمد امام (ره) بود كه بعضي از مسائل به ايشان احاله شود. مثلا فرض كنيد كه حضرت امام (ره) مي فرمودند، «برويد بيمارستان و از فلان آقايي كه بستري هست، عيادت كنيد، كمك هم بكنيد.» تشخيص ميزان اين كمك به عهده حاج احمد آقا گذاشته مي شد. در اين حد نزد همه عقلا متعارف است.
دشمنان انقلاب چيز ديگري منظور نظرشان است.
ممكن است كسي بگويد كه امام (ره) دست خودشان را بسته بودند و چون حالش را نداشتند، خيلي چيزها را به احمد آقا تفويض كرده بودند و احمد آقا هم خودش تصميم گرفته، يكي را بالا برده، يكي را پايين آورده، يكي را عزل كرده، يكي را نصب كرده. اگر منظور اين است و يا منظور اين است كه احمد آقا مي توانست در ذهن امام (ره) و بعد هم جوسازي كرده و يا توأم اين دو باشد، مي خواهم عرض كنم كه ما چنين امامي را اصلا قبول
نداريم كه كارش را در مسائل سرنوشت ساز كشور و آنچه كه شأن خاص نظام باشد، بخواهد چشم بسته به ديگري تفويض كند و يا آن قدر ساده لوحانه برخورد كند كه عقلش را دست ديگري بدهد. اگر اين بود كه امام، امام نمي شد. امامي كه دنيا نتوانست روي دست او بزند، سازمانهاي عريض و طويل كارشناسي و جاسوسي و امنيتي دنيا و هيچ قدرتي نتوانست روي دست امام بزند و امام روي دست همه اينها زد. اگر واقعا احمد آقا هم مثل امام (ره) بود كه بايد بگوييم احمد آقا، آدم خارق العاده و نابغه اي بوده، در حالي كه احمد آقا و امثال ايشان، فاصله شان با حضرت امام (ره)، فاصله زمين تا آسمان بود.
نبوغ و فراست شخصي كه داشتند.
قطعا، اما نسبت به ديگران نه نسبت به حضرت امام (ره). هوشمندي، دورانديشي، نگاه توأم با فراست وتوأم با شناختي كه نتيجه ان تتقوالله يجعل لکم فرقانا ومحصول هفتاد سال رياضت مشروع و نماز شبها و عبادتها و رياضتها و تقواي امام (ره) است، فقط خاص ايشان بود. چه در زمان خود حضرت امام (ره) گروههاي مختلفي بودند هم در چپ هم در راست، در طيفهاي مختلف كه هر گاه از ناحيه حضرت امام (ره) مطلبي را مشاهده مي كردند كه خلاف نظرشان بود و در عين حال آن اعتقاد و باور عميق را به حضرت امام (ره) نداشتند كه در مورد مطلبي كه خلاف ميلشان بود، تعريضي به حضرت امام (ره) بكنند، احمد آقا را هدف قرار مي دادند و مي گفتند كه ايشان اين كار را كرده است، در حالي كه اين قبل از آن كه توهين به احمد آقا باشد، توهين و افترا به حضرت امام (ره) است. امامي كه نتواند دفترش را جمع كند، امامي كه نتواند فرزندش را جمع كند، امامي كه در مورد تصميمات سرنوشت ساز، تحت تأثير فرزندش باشد كه ديگر امامي نيست كه ما قبولش داريم. يادم هست در همان زمان يكي از بزرگان يكي از بلاد به دفتر آمد و به خاطر مسئله اي از ظهر تا آخر شب و شب كه او را به خانه بردم تا اذان صبح با اين آقا صحبت كرديم. او هم اين ذهنيت را داشت كه حضرت امام (ره) تحت تأثير حاج احمد آقاست و ما در واقع تلاش مي كرديم اين را به او اثبات كنيم كه در مورد حضرت امام (ره)، اساسا چنين چيزي قابل تصور نيست و براهين و مداركي برايش آورديم و به او ثابت كرديم كه تصور اشتباهي دارد. پس از رحلت حضرت امام (ره) هم خيلي ها در مورد موضوعاتي كه خلاف ميليشان بود، وقتي نمي توانستند به امام (ره) تعريض كنند و امام (ره) را زير سئوال ببرند، اين مسائل را به حاج احمد آقا منتسب كردند و جالب اينجاست بسياري از كسانيكه در آن زمان خود را از ياران بسيار نزديك حاج احمد آقا مي دانستند و اكنون هم خودشان را از حواريون ايشان معرفي مي كنند، به طرف مقابل گرايش پيدا كردند و بعضي كساني كه آن موقع، حاج احمدآقا را مورد حمله قرار مي دادند، حالا از ايشان دفاع مي كنند. من هرگز به ياد ندارم كه حاج احمد آقا در هيچ موردي خواسته باشد امام (ره) را سانسور كند، جز در چند روز اول بيماري حضرت امام (ره) كه پزشكان سفارش اكيد كرده بودند كه مسائل ناراحت كننده اي كه ممكن است قلب امام (ره) را تحت فشار قرار دهد و برايشان خطر دارد، به ايشان گفته نشود. حاج احمد آقا به ما سفارش كردند سخت مراقب باشيم كه به دستور پزشكان عمل شود. مثلا براي چند هفته اي، ما عكس شهدا را خدمت امام (ره) نبرديم كه امضا كنند، چون هر روز عكس شهدا خدمت امام مي برديم و ايشان زير عكس را امضا مي كردند يا جمله اي مي نوشتند. پزشكان گفتند اين ممکن است به قلب امام (ره) آسيب وارد كند. از اين نوع موارد، آن هم براي حفظ سلامتي امام (ره) را شاهد بوديم،آن هم بر حسب توصيه پزشكان، اما در مورد ارتباطات امام (ره) امكان نداشت كه كسي بخواهد با امام (ره) ارتباط برقرار كند و هيچ كس، حتي حاج احمد آقا، بتواند جلوي اين قضيه را بگيرد. اولا در خود دفتر، همين چند نفر، هر كدام متصل به طيفي از مجموعه هاي داخل نظام بودند و كسي كه مي خواست حرفي را مطرح كند و از عناصر انقلاب بود، هر كدام كانالهاي ارتباطي را از داخل خود دفتر داشتند. خود احمد آقا هميشه به مطايبه مي گفت، «فلاني را كه مي بينم ياد فلان كس يا فلان طيف مي افتم.» راجع به من مي گفت، «هر وقت تو را مي بينم ياد حزب الله مي افتم وهر وقت اسم حزب الله را مي شنوم، ياد تو مي افتم.» در ارتباط با بقيه دوستان دفتر هم همين عبارت را به كار مي برد، چون كاملا معلوم بود كه فلان آقا در دفتر با طيف كذا ارتباط دارد.خود اعضاي دفتر داراي گرايش واحدي نبودند و هر كدام گرايش خاصي داشتند و متصل به طيفي از طيفهاي داخل نظام بودند و هيچ كس هم نمي توانست مانع از ارتباط آنها با حضرت امام باشد.
به خاطر نقش مالي كه داشتيد؟
تعدادي از اعضاي دفتر، ارتباط ثابت و مستمر با حضرت امام (ره) داشتند، بدون اين كه حاج احمد آقا در اين مورد اثباتا و نفيا نقشي ايفا كند. گذشته از اعضاي دفتر، خارج از دفتر هم كساني بودند كه ارتباط مستقيم و مستمر با حضرت امام (ره) داشتند و كسي نمي توانست مانع از ورود آنها شود، يكي مرحوم آقاي لواساني بود، يكي مرحوم آقاي پسنديده بود. بسياري از طيفهاي مرزهاي خاكستري و يا حتي آن سوي مرز انقلاب، از طريق آقاي پسنديده، حرفهايشان را به حضرت امام (ره) منتقل مي كردند، از جمله جبهه ملي ها و نهضت آزاديها. آقاي پسنديده هر وقت كه اراده مي كرد، مي آمد و هر چه هم دلش مي خواست مي گفت و امام (ره) هم با كمال حوصله گوش مي دادند. هر وقت آقاي پسنديده مي آمدند و ما حضور داشتيم، امام (ره) اشاره مي كردند كه كارها و كاغذهايمان را جمع كنيم و برويم و يا گوشه اي بنشينيم و كارمان را انجام بدهيم. آقاي پسنديده تقريبا نقش پدر و استاد امام (ره) را داشتند. امام (ره)، هم احترام برادر بزرگ تري و هم احترام پدري و هم احترام استادي را يكجا براي آقاي پسنديده قائل بودند، لذا هر درخواستي كه ايشان داشت، امام (ره) گوش مي كردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش 17
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}